هیلداهیلدا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
همدم و هومنهمدم و هومن، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

هیلدا پرنسس کوچولوی ما

پرفسور هیلدا

سلام   من پروفسور هـــــــــــــــــــیلدا هستم     دنبالم بیاین تو ادامه مطلب :     اجازه بدین     خوب کتابامو خوندم     حالا نوبته عینکمه که بخورم   دیگه خسته شدم   میخوام بخوابم     اااااااا شما سوال دارین ؟ اجازه بدین   نویسنده مامان سمیه     ...
22 فروردين 1392

هیلدا و توپ خاله یاسی

مرسی خاله یاسی که توپ برام خریدی خیلی خوشگله خیلی دوسش دارم     بقیه در ادمه مطلب :   خاله یاسی چرا توپمو گرفتی ؟یعنی دیگه بهم نمیدی ؟     خاله جون اخه خیلی دوسش داشتم چرا ازم گرفتی ؟     وای خاله جون داری میدی بهم ؟     مرسی خاله جون .دوسش دارم و میخوام بخورمش که دیگه ازم نگیری     مرسی خاله جون     نویسنده مامان سمیه     ...
22 فروردين 1392

هیلدا و علیرضا

اقا چه کار سختیه عنوان انتخاب کردن چی بذار عنوان این پستو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ توی این عکس که هیلدا مثله فرشته ها خوابیده داره میره خونه مامانیش     بقیش در ادامه مطلب : هیلدا و پسر عموش علیرضا و موتور سواری :   پسر عموی مهربون هیلدا   ...
22 فروردين 1392

شیطونی های هیلدا جون

توی این عکسا هیلدا داره با فیل های خونمون بازی میکنه . چند سالی بود که هر بچه ای می اومد خونمون با این فیل ها بازی میکرد و هیچ وقت باورم نمیشد که یه روز دخترم باهاشون بازی کنه . عاشـــــــــــــــــقتم وقتی ها رو میزنه روی زمین و صدا می ده کلی ذوق میکنه و با یه احساس غرور بر میگرده و منو نگاه میکنه و ببینه منم صداشو شیدم یا نه .نمیدونم شاید کلن میخواد عکس العمل منو ببینه     بقیه شیطونی ها تو ادامه مطلب:     هیلدا خانوم این جا میرفتی توی این طبقه دراور می نشستی تا دوربینو با هزار زحمت پیدا کردم دیگه نرفتی توش   و بعدشم رفتی سمت لباس شویی و با کلی علاق...
22 فروردين 1392

نوروز 92 با هیلدا

امسال عید به من یکی که خیلی خوش گذشت چرا چون با هیلدا جونم بودم پارسال 10 روز رفتم مسافرت بدون هیلدا دلم براش خیلیییییییییی تنگ شده بود ولی امسال به جز 2 روز اولش بقیش با هیلدا بودم و خیلی بهمون خوش گذشت البته سخت هست با بچه اونم شیطون و کنجکاو که با هیچ کسم غریبی نمیکنه و هر جا میره میخواد به همه جا سرک بکشه و به هرچیزی دست بکشهو مامان سمیه همین جور پشت سرش راه بره ولی خوب با تمام سختی خوش گذشت هیلدا جونم روز پنج شنبه اول فروردین با مامان وباباش رفتن اراک دیدن فامیلای بابایی و روز شنبه حدودای ظهر اومدن پیشه ما کاشان خونه بابابزرگم که البته خودشون دیگه چند سال این جا زندگی نمیکنن و رفتن پیشه خدا و خلاصه از شنبه پیش ما بودن ...
17 فروردين 1392

دومین بهار

عید همه ی دوستای نی نی وبلاگی مبارک ایشالا به همه ارزوهاتون توی سال جدید برسین سال خوب و خوشی داشته باشین   این دومین بهار پرنسس کوچولوی منه با اینکه قول داده بودم پست 14 ماهگیشو بنویسم ولی چون این ماه رو مامان سمیه کارای هیلدا رو یه جا نوشته و من باید وارد کنم و خیلی طولانیه گفتم تو عید بیکار بودم میام مینویسم برای همین امشب اومدم پست عید رو که فقط عکس هست رو بزارم فردا دارم میرم کاشان هیلدا جونم فردا میرن شهر بابا مجید اراک و دو روز بعد هم میان پیش ما کاشان حتما عکس میگیرم و بعد از عید میام میزارم ایشالا تعطیلات عید به همتون خوش بگذره هیلدا جون سره سفره هفت سین خونه خودشون قربووووووووونت برم عشقم عیدت ...
1 فروردين 1392

14 ماهگی

پرنسسم 14 ماهگیت مبارک (شب میام برات مینویسم )   شب 28 اسفند نتم قطع بود نتونستن برات بنویسم اما الان یعنی 2 فروردین برات مینویسم + اینها رو مامان سمیه توی یه سررسید برات نوشته و من وارد میکنم برات   10 اسفند :امروز برای اولین بار با دیدن کتاب ذوق کردی و شروع کردی به خوندن بر عکس همیشه که شروع میکردی به خوردن صفحات کتاب و مامان هم شروع به خوردن حرص چون هم دلش نمیومد کتابو از شما بگیره هم خوردن کتاب چاپی برای شما خوب نیست -امروز پنجشنبه خونه بابا منصور زن عمو بهتون یاد داده که دست هاتو بزنی رو هم وبگی اخ اخ البته لبهاتو غنچه میکنی و یکی از دست هاتو میزنی به بالای مچت و قیافتو متعجب میکنی از صبح هم که بیدار...
28 اسفند 1391
1